English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8636 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blow up U ترکاندن عصبانی کردن
blow-up U ترکاندن عصبانی کردن
blow-ups U ترکاندن عصبانی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
popped U حمله کردن ترکاندن
pop U حمله کردن ترکاندن
pops U حمله کردن ترکاندن
dynamiting U با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamited U با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamites U با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamite U با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
jitter U عصبانی شدن عصبانی بودن
wear on U عصبانی کردن
irritate U عصبانی کردن
irritated U عصبانی کردن
irritates U عصبانی کردن
steam up U عصبانی کردن
funk U عصبانی کردن
enraged U عصبانی کردن
to get on one's nerve U عصبانی کردن
enrages U عصبانی کردن
enraging U عصبانی کردن
enrage U عصبانی کردن
get someone's blood up <idiom> U عصبانی کردن
blood U عصبانی کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
bursts U ترکاندن
chap U ترکاندن
burst U ترکاندن
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
get on one's nerves <idiom> U عصبانی کردن شخص
get (someone's) goat <idiom> U عصبانی کردن شخص
piss off <idiom> U عصبانی کردن کسی
crabs U جرزدن عصبانی کردن
crab U جرزدن عصبانی کردن
rub some one the wrong way U کسی را عصبانی کردن
to get on somebody's nerves U کسی را عصبانی کردن
To burst ( exploded) a bomb. U بمب ترکاندن
madden U عصبانی کردن دیوانه شدن
maddens U عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened U عصبانی کردن دیوانه شدن
make one's blood boil <idiom> U کسی را خیلی عصبانی کردن
blasts U صدای ترکیدن ترکاندن
blast U صدای ترکیدن ترکاندن
fluster U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustered U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flusters U دست پاچه کردن عصبانی کردن
to rile U آزردن [دمق کردن] [عصبانی کردن]
to pop one's chewing gum U ترکاندن آدامس باد شده
to snap one's chewing gum U ترکاندن آدامس باد شده
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
maddest U عصبانی کردن دیوانه کردن
mad U عصبانی کردن دیوانه کردن
ireful [literary] <adj.> U عصبانی
jumpy U عصبانی
uptight <idiom> U عصبانی
wroth [chiefly literary] <adj.> U عصبانی
high strung U عصبانی
choleric U عصبانی
red hot U عصبانی
horn mad U عصبانی
huffier U عصبانی
huffish U عصبانی
mad [at] <adj.> U عصبانی [از]
angry [with] <adj.> U عصبانی [از]
huffy U عصبانی
frenetic U عصبانی
waxy U عصبانی
pissed off [at] [American E] <adj.> U عصبانی [از]
pelting U عصبانی
pissed [at] [American E] <adj.> U عصبانی [از]
short tempered U عصبانی
pins and needles U عصبانی
out of temper U عصبانی
mad U عصبانی
frantic U عصبانی
feisty U عصبانی
maniac U عصبانی
twittery U عصبانی
maniacs U عصبانی
wrathful U عصبانی
wreakful U عصبانی
frenetical U عصبانی
angry <adj.> U عصبانی
maddest U عصبانی
wrathy [colloquial] <adj.> U عصبانی
wrathful [literary] <adj.> U عصبانی
pissed off [vulgar] <adj.> U عصبانی
mad [coll.] [very angry] <adj.> U عصبانی
huffiest U عصبانی
irate <adj.> U عصبانی
nervy U عصبانی
indignant <adj.> U عصبانی
furious <adj.> U عصبانی
provocative U عصبانی کننده
mad as a hornet <idiom> U خیلی عصبانی
worked up <idiom> U عصبانی ،نگران
nervousness U حالت عصبانی
furious U عصبانی متلاطم
the needle U حالت عصبانی
neurotic U ادم عصبانی
get one's dander up <idiom> U عصبانی شدن
see red U عصبانی شدن
madly U با حال عصبانی
nervously U بطور عصبانی
the fidgets U حالت عصبانی
wear on <idiom> U عصبانی شدن
hit the roof <idiom> U عصبانی شدن
hit the ceiling <idiom> U عصبانی شدن
outrageous U عصبانی کننده
in a wrought up state U درحال عصبانی
flare up <idiom> U یک مرتبه عصبانی شدن
fit to be tied <idiom> U خیلی عصبانی وناامید
down on (someone) <idiom> U از چیزی عصبانی بودن
amok U شخص عصبانی و دیوانه
outrage U سخت عصبانی شدن
outraged U سخت عصبانی شدن
give someone a piece of your mind <idiom> U عصبانی شدن از کسی
outrages U سخت عصبانی شدن
outraging U سخت عصبانی شدن
He sounds angry. U او عصبانی به نظر میرسد.
foam at the mouth <idiom> U خیلی عصبانی شدن
neuropathic U وابسته بناخوشی عصبانی
neuropathist U متخصص ناخوشیهای عصبانی
He got angry and banged the table. U عصبانی شد وزد روی میز
This is a red rag for me. U این من را واقعا عصبانی میکند.
bag of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
drive someone up a wall <idiom> U از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
He is outrageous! U او [مرد] آدم را عصبانی می کند!
bundle of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
Don't let it get to you. U نگذار این تو را عصبانی بکند.
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
to get mad at somebody [something] U از دست کسی [چیزی] عصبانی شدن
go into orbit <idiom> U از کوره در رفتن ،خیلی عصبانی شدن
Whatever did he say to make you so angry . U مگر چه گفت که اینقدر عصبانی شدی ؟
There were some angry looks in the crowd . U قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
to be mad at somebody [something] U از دست کسی [چیزی] عصبانی بودن
to snap U یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
sorehead U شخص کم فرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانی میشود
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
crab U عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crabs U عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
to get annoyed [at] U آزرده شدن [عصبانی شدن] [در باره]
to get riled [to feel riled] U آزرده شدن [عصبانی شدن]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com